دانلود رمان گیوا از راحلهdm با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گوهر زنی چهل ساله که بعد فوت شوهرش تو مجازی با پسری آشنا میشه که همسن دخترشه …. گوهر محبت ندیده به حدی دلبسته شاهرخ میشه که متوجه نیت اون نمیشه و پای شاهرخ و تو زندگی خودش باز میکنه.. همه چی از جایی شروع میشه که شاهرخ دلبسته ی گیوا(دختر گوهر) میشه!! و حماقتی که تبدیل شد به…
خلاصه رمان گیوا
حس کردم تماسش قطع شد، قبل از اینکه در سرویس و باز کنه و من پشت در ببینه از در فاصله میگیرم و تند خودم و به اتاقم میرسونم! هنوزم باورم نمیشد چیا شنیدم. مادرم، مادر نجیب من داشت با مردی حرف میزد و اون و این وقت شب دعوت میکرد خونه؟ از شدت حرص و خشم کل وجودم گر گرفت. خواستم برم بیرون و ازش جواب پس بگیرم ولی در لحظه پشیمون شدم. باید می فهمیدم اینجا چه خبره و مادرم زیر گوش من پنهونی داره چیکار میکنه. مضطرب طول و عرض اتاق و طی میکردم و از استرس نزدیک بود قلبم از دهنم بزنه بیرون. نمی خواستم چیزهایی که شنیدم و باور کنم، هنوز خوش خیال بودم که اشتباه متوجه شدم و مادرم همچین حماقتی نمیکنه. ولی یک ساعت بعد وقتی صدای پچ پچ های ریزی و از تو سالن شنیدم همه ی امیدم ناامید شد.
آروم به سمت در اتاقم رفتم و گوشم و برای شنیدن صدا به در چسبوندم. صدای مرد آروم بود ولی میشد شنید. گوهر! زن تو قصد داری من و دیوونه کنی؟_صدای خنده های ریز مامان خنجر شد تو قلبم. خوشت اومد؟ واسه تو اینارو تنم کردم آخه آقامون _ قرمز دوست داره. دیگه صدایی ازشون به گوش نرسید. انگار رفته بودن تو اتاق. چند لحظه زمان برد تا به خودم بیام. پاهام نامحسوس می لرزید، دستگیره ی درو اروم پایین کشیدم و از اتاقم زدم بیرون. تو سالن نبودن، حدسم درست بود رفته بودن تو اتاق. قلبم گرومپ گرومپ خودش و به سینه میکوبید، پر استرس قدم برداشتم سمت اتاق مامان. پشت در اتاقش که رسیدم مکث کردم پرو صدا اب دهانم و قورت دادم و خواستم درو باز کنم. که صدای جیغ ریزی و شنیدم. اخ شاهرخ یواش! کبود میشه تنم _نمی دیدم دارن چیکار میکنن ولی صداهاشون بد رو مخم بود و حالم و داشت بهم میزد.
جوون، بسکه تنت سفیده قشنگم، اووف شیو هم که کردی آماده ی آماده. چقدر وقیح. دندون بهم ساییدم و وجودم پر شد ازخشم این مردک چطور جرات کرد با مادر من… از تصورش گر گرفتم و قطره اشکی از گوشه ی چشمم چکید. نمی دونستم باید چیکار کنم، نمی خواستم مادرم و تو این وضعیت ببینم و تموم باورهام نسبت بهش خراب بشه. صداشون کم کم بالا رفت به حدی تو حال خودشون بودن که حتی وجود منی که تو این خونه بودم و هم فراموش کرده بودن. چه ** گوهر انگار نه انگار شوهر داشتی _دیگه نتونستم بیشتر از این تحمل کنم. لای درو کمی باز کردم ولی با دیدن وضعیتشون چشم هام گرد شد و آروم هینی کشیدم. انگار خشکم زده بود همونطور میخکوب شده جلو در ایستاده بودم مادرم پشت بهم بود و رو تن اون مرد که صورتش مشخص نبود بالا و پایین میشد.