دانلود رمان اظهار احتیاج از فائزه عیسی وند با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در دنیایی تاریک گمشده بود، دخترکی که نمیدانست چرا و چگونه این چنین شده حالش! گذشته اش چه بود که به فراموشیها سپرده شده بود؟ گذشتهی آن دخترک شاد چه بود؟ و زمانی که حقیقت آشکار شود همه چیز عوض می شود و زندگی همه از این رو به آن رو میشود آری، دخترک داستان هم تغییر میکند…!
خلاصه رمان اظهار احتیاج
اینطور قطعی بگه که نمیخوادش اما مهیسا انگار که واسه اش مهم نیست و خیلی کنه اس هر چقدر هم آرمان بهش می فهمونه که بهش علاقه نداره اون بدتر میشه فکر کن دیگه چقدر ناجوره که آرمان ما که مثلا همه از اخلاقش می ترسیم این چطور خودش رو میخواد قالب کند. در یه اتاق رو باز کرد و من رو به داخل هل داد. خب بالاخره بعد از اون همه پله رسیدیم به مقصد این هم از اتاق من با تعجب نگاه اطراف کردم و در همون حال گفتم...
فکر میکردم مثل این دخترهای دیگه عاشق صورتی باشی. دکور اتاقت صورتی با ترکیب سفید باشه. الینا اون حرفش هم نزن من از رنگ صورتی متنفرم برای دکور اتاق خوابم
ترکیب رنگ اتاق مشکی و بنفش بود تخت و موکت ترکیبی از بنفش و رگه هایی از طلایی داشتن توی تاقچه کمدش هم تمام کتاب و لوازمهای تزئینی کوچیکی بود که اتاق رو قشنگ جلوه می داد. مهیسا اتفاقاً آرمان جان هم فکر میکنم لباس کوتاه بپسنده صورتم رو جمع کردم و با تعجب گفتم.
لباس عروس کوتاه؟ آخه به چه درد میخوره؟ چه بد سلیقه.
مهیسا یا اون لحن لوس و افاده ایش پشت چشمی نازک کرد و با بدبینی گفت: اتفاقا مدلش دیگه جا افتاده شما ندیدی عزیزم. روز به روز مدل های مضخرف تری داره جا میوفته. آرمان من کی گفتم لباس عروس کوتاه خوبه؟ اون خودت بودی که اسرار میکردی حتماً باید کوتاه .باشه. درضمن انقدر جلو نرو مهیسا خانم روزگار همیشه به وفق مراد پیش نمیره و جوری متمرکز شد سمت مهیسا که انگار میخواست یه چیزی رو از چشم هاش بهش یاد آوری کنه.