دانلود رمان میخواهمت از پریا فرزانه

دانلود رمان میخواهمت از پریا فرزانه بدون دستکاری و سانسور

دانلود رمان میخواهمت از پریا فرزانه با فرمت‌ های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

موضوع رمان :

الهه یکسال بعد از ازدواج با پسرعمه‌اش سامیار، به دلیل خیانت او، با وجود دو نوزاد چند ماهه از او طلاق میگیرد و سامیار بنا به دلایلی به شرط علنی نشدن طلاقشان، حضانت دوقلوها را به پریا میسپارد و راضی به طلاق می‌شود.حالا با گذشت ۱۱سال که این طلاق از همه پنهان مانده و زندگی هردویشان بدون مشکل پیش رفته‌است، اتفاقاتی می‌افتد که…‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

خلاصه رمان میخواهمت

اعصابم متشنج شده بود. منتظر کلماتی بودم که میخواستم بگوید. اما نگفت مابقی حرفهایش برایم مهم نبودند، هیچ یک را نشنیدم. نه! شنیدم. در جانم نشست. سوزاند ذره ذره ام را. دردش را قرار بود بعدها بکشم. وقتی از اینجا رفتم. وقتی درون ماشینم نشستم. وقتی با خودم تنها شدم. وقتی قرار بود خودم را برای تک تک لحظه هایی که الهه ام را نابود کرده بودم، مواخذه کنم. قرار بود دردش را آنجا بکشم. او اصلش را درست گفته بود. اما زمانش را نه. من الهه را سال ها بود که نابود کرده بودم. اما خدا شاهد است که الهه فقط بخاطره چهره اش که شبیه سحر بود منفور من شده بود نه خودش.

خدا شاهد است که من هوس باز نیستم و هر خبط و خطایی که کردم برای لجبازی با خودم بود. برای اثبات برتر بودنم به خودم بود. برای خیانت به عشقی بود که حتی بعد از رفتن سحر در قلبم باقی مانده بود. بله، حرف هایش درد شد. چون همان هایی بود که الهه هم به من گفته بود. چون همان هایی بود که گاهی وجدانم به من نهیب میزد. اما من نپذیرفته بودم. حالا هم نمی پذیرفتم. جایش نبود. اینجا رینگ بوکس بود. باید پی روز بیرون می آمدم. باید به او میفهماندم دنیا دست کیست.اشکان باید بهانه به دستم می داد. باید مشتی را که در طول این دوماه هر روز گره اش محکمتر شده بود را بر فکش پیاده می کرد.

باید میگفت. من لبریز لبریز بودم. از خودم. از او. از هر کسی که الهه ام را بی من دیده بود و دندان تیز کرده بود. باید میگفت. باید مثل مسعود لهش می کردم. باید میگفت قبل از اینکه به او بگویم که شوهر سابق الهه منم. نزدیکش رفتم و گفتم: -تو به من بگو این بیشرفی که میگی کیه؟ بعد من به تو میگم که چرا تو داری زر مفت میزنی. باز هم تند رفته بودم. این راهش نبود. او ترسیده بود. خیره به من نگاه می کرد. متاسف بود از نفهمی من انگار! دست افتاده روی میزش را روی دهانش گذاشت. گفت: چی میخوای بشنوی؟… اصلا بشنوی که چی بشه؟… تو بگو چیکار باید کرد که بیخیالش بشی….

دانلود رمان میخواهمت از پریا فرزانه بدون دستکاری و سانسور

  • اشتراک گذاری
  • 20 دسامبر 2024
  • 10:00
  • vivaadmin
https://vivadl.ir/?p=469
لینک کوتاه مطلب:
موضوعات
درباره سایت
ویوا دانلود
توضیح کوتاه درباره سایت
آرشیو سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " ویوا دانلود " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.