دانلود رمان حوالی راش پیر از طاهره_الف با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
افرا دختر یک شهید جنگل است: تنها فرزند یک پدر جنگلبان تنها فرزندش را می گیرد و می رود به دهستانی در دل دامنه های شمال. شغل پدر را در پیش می گیرد و کم کم خو می کند با اخلاق های عجیب مردم ساکت. ولی گذشته، آن بند بریده نشده، آن سند بلاتکلیف مانده، به دنبالش می آیند آن هم درست وقتی که دارد در حال، در اکتون زندگی اش، عشق را پیدا می کند در حوالی راش پیر، نهالی تازه و ظریف روبیده است در حالی که درخت کهنسال خشک هنوز سرپاست و رویش سایه می اندازد. و افرا مانده است بین دوراهی: راش عمردار را تبر بزند یا مرگ نهال را به تماشا بنشیند؟
خلاصه رمان حوالی راش پیر
– لالا لالا گلم باشی! عزیز و همدمم باشی! آنقدر حواسش پرت بود که ادامه ی شعر لالایی را به یاد نمی آورد. از لای پرده ای که به قدر چهار انگشت کنار رفته بود، تاریکی را می پایید و لالایی خواندنش تبدیل به زمزمه ای نامفهوم، بی کلمه و آهنگین شده بود. آرین بی توجهی و دور بودن مادرش را می فهمید مات بودنش به جایی در ظلمات بیرون را. طپش نامنظم قلب او و جدیت نفوذ ناپذیرش را حس می کرد.
و همین ها برای بی تابی کردنش، برای نق زدنش و راضی نشدنش به خوابیدن با صوت ریز و نرم صدای او که به ترانه ای غمگین می مانست، کافی بود. سر و گونه ی کوچکش را به جایی روی سینه ی مادر، آنجا که قلبش مضطرب می کوبید، می مالاند تا بهش بفهماند که دلیل بد قلقی کردن و نخوابیدنش ناامنی ایست که از واکنش های خودآگاه و ناخودآگاه او دریافت می کند! ولی افرا متوجه این ها نبود. حتی بیدار بودن و غرغر پسر کوچکش در این وقت شب برایش عجیب به نظر نمی رسید.
با اینکه از آرین تنبل و خوش خوابش این بی خوابی بعید بود! توی دلش صلوات می فرستاد. استرسش را پنهان می کرد. بی حواس تنش را تاب می داد تا بچه اش را آرام کند و چشم از مردی که در تاریکی ایستاده بود و انگار خانه اش را می پایید، بر نمی داشت. هنوز اونجاست؟ صدای لرزان فاطمه به خودش آوردش. زن، کاملا قالب تهی کرده بود و همین هم به افرا دل و جرات و شجاعت می داد و تحریکش می کرد به خیره سری کردن! نفسش را محکم از راه بینی بیرون فرستاد. آرین را در آغوشش بالا کشید و …