دانلود رمان فقط تو از شهلا خودی زاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
کینه و نفرت چشمان شهاب را کور کرده و او جز به انتقام از دختری که فقط به جرم محجبه بودن باید عقوبت این کینه را به جای کس دیگر ی پس بدهد. جدالی برای شکستن و نابود کردن اعتقادات… او را به کجا خواهد کشاند….
خلاصه رمان فقط تو
آقا شهاب آقا هنوز خوابید؟ با چشمانی سرخ و تنی کوفته پلک های سنگینش را باز کرد و نگاه به انیس انداخت… کفری از این که انیس چرا بیدارش کرده، چرخید و بالشتی را که زیر نیم تنه اش به اسارت در آورده بود برداشت و محکم به سمتش پرت کرد و فریاد کشید: -مگه صد دفعه نگفتم وقتی خوابم هیچ کس حق نداره بیدارم کنه؟ انیس که زنی ریز اندام بود در مقابل نشانه گیری او در خود مچاله شد و لرزان گفت: – آقا به خدا ما نمی خواستیم بیدارتون کنیم… اما آقا بزرگ احضارتون کردن. عصبی پوفی کرد و با لحنی توبیخگرانه گفت یه قهوه تلخ برام آماده کن… انیس نگاه از نیم تنه عضلانی او
دزدید و با گفتن چشم از اتاق بیرون زد… شهاب به سمت حمام اتاقش رفت و همزمان با ورودش آب سرد را باز کرد و دوشی سریع گرفت… باید سرحال می شد و هیچ چیزی همچون آب یخ او را نشاط نمی بخشید… از داخل کمد بزرگ داخل حمام حوله سفید پهنی برداشت و دور نیم تنه ی پایینش بست و با حوله ی کوچکتری شروع به خشک کردن موهایش کر همزمان صدای انیس از بیرون به گوش رسید: – آقا قهوه تون آمادست… بذار همون جا برو بیرون… هنوز هم به خاطر بیدارشدن صبح زود کسل بود و کلافه… بعد از چزاندن آن دختر دوباره خوابیده بود و عجیب این که لحظه ای نگاه
دخترک از مقابل چشمانش کنار نرفته بود… اما این چیزها دلش را به رحم نمی آورد از همان روز که دخترک چادری را دیده بود دلش می خواست او را به تاوان گناهی نکرده نابود کند… از هر چه دختر محجبه بود بیزار بود و حالش به هم می خورد… با یاد آوری اتفاق صبح انگشتانش در هم مشت شد… باید راه دیگری پیدا می کرد… حوصله شکایت و پلیس و این ها را نداشت… نگاه وحشی دخترک به خاطر آورد و پوزخندی زد… بدجور با رفتار صبحش او را روی دنده لج انداخته بود… از حمام بیرون زد و حین نوشیدن قهوه اش لباس پوشید… از اتاق که بیرون زد و تیپ واستایلش متفاوت با آنچه بود که..